نگاهی به تاریخ سیاه بهائيت
مرتضي رضائيان فيروزآبادي
ريشه بهاييگري
بهاييگري از بابيت و بابيت خود از شيخيگري سرچشمه گرفته است. عقايد نخستين فرقه بهايي تركيبي از عقايد تشيع، عرفان ايراني، نظريههاي حكيمان اسلامي و يوناني است كه به صورت شيخيگري، سپس بابيگري و سرانجام بهاييت درآمد. اما آن چه امروزه در فرقه بهايي مطرح ميشود، با شيوه و افكار بنيانگذاران آن تفاوت دارد.
بابيه را شخصي به نام سيدعليمحمد شيرازي بنيان نهاد. وي در سال۱235 قمري در شيراز به دنيا آمد. در دوران کودکي پدرش را از دست داد، به همين سبب تحت كفالت دايي اش قرار گرفت و در كنار او به كسب و كار در «كمپاني ساسون» پرداخت كه به كار تجارت ترياك اشتغال داشت. وظيفه وي در آغاز اين همكاري، انجام كار بسيار دشوار «ترياك مالي» بود. او وظيفه داشت تا هرروز بيش از ده ساعت در زير آفتاب سوزان بندر بوشهر و اغلب بر روي بام كاروانسراها به اين کار بپردازد. بسياري از كارشناسان بر اين عقيده اند كه حداقل روزي ده ساعت كار در زير آفتاب سوزان بندر بوشهر به مشاعر وي آسيب رسانده و از او موجودي «ماليخوليايي» ساخته بود كه ادعاي تصرف در ماه و ستارگان را داشت! اين نكته در خاطرات دالگوركي1 سفير كبير روسيه در ايران نيز آمده است.
بابي ها و بهايي ها سيدعلي محمد شيرازي را صاحب «علم لدنّي» مي دانند و در اين باره به شدت مبالغه مي كنند: «تا سيدباب به محضر سيدرشتي ورود فرمودند، با اين كه حضرت باب جواني بود بيست و چهارساله و سيد (رشتي) مردي پنجاه ساله، اين تاجري محقر و آن عالمي موقر، درس را احتراماً له موقوف نمود و توجه تلاميذ را به صحبت حضرت باب معطوف فرمود و در حين صحبت چنان احترامات فائقه و تكريمات لائقه از مورود نسبت به وارد ظاهر مي شد كه همگي در شگفت و حيرت افتادند و مسائلي از آثار ظهور موعود در ميان آوردند كه پس از اين مقدمات و بروز داعيه ايشان همگي طلاب آن مسايل را راجع به سيد باب دانسته و غرض سيدكاظم رشتي از اين مسايل و اذكار آن بود كه به طلاب بفهماند حضرت باب، قائم موعود و مهدي منتظر است. . . »2
او شش مرتبه ادعاي خود را تغيير داد. در مرتبه اول ادعاي «ذكريت» کرد. در مرتبه بعد ادعاي «بابيّت» نمود و خود را باب امام زمان (عج) و واسطه خير و فيض بين او و مردم ناميد. در مرتبه سوم خود را مهدي موعود دانست. در مرتبه چهارم ادعاي «نبوت» کرد، در مرتبه پنجم ادعاي «ربوبيت» و در مرحله ششم دعوي «الوهيت» نمود!
ادعاهاي پي در پي باب ادامه داشت تا اين که شورش بابي ها در سال هاي اوليه سلطنت ناصرالدين شاه موجب شد تا او را به به جوخه اعدام بسپارند. سربازان براي اجراي حكم، وي را با طناب بستند و در مقابل يك ديوار تيرباران كردند. تفنگ هاي آن ها هنگام شليك دود فراواني مي كرد؛ به همين سبب، پس از اجراي حكم و هنگامي كه دودهاي حاصل از شليك سربازان فرو نشست، از جسد سيدعلي محمد باب خبري نبود. اين امر موجب هراس مأموران شد و آنان پنداشتند كه مبادا واقعاً وي امام زمان بوده و به آسمان عروج كرده است! اما اين بيم و هراس چند دقيقه بيشتر دوام نياورد، و اندكي بعد او را در حالي كه در يك اصطبل پنهان شده بود يافتند و معلوم شد كه طناب بر اثر شليك گلوله پاره شده و او با بهره گيري از دود حاصل از شليك تفنگهاي «سر پر» ، از محل اجراي حكم گريخته و خود را در يك مستراح پنهان كرده است.
به دنبال اين حادثه، كنسول روسيه در تبريز خواستار عفو «باب»شد؛ اما شاه نپذيرفت و سيدعلي محمد باب را بار ديگر در مقابل جوخه قرار داده و اعدام كردند. جسد وي نيز براي عبرت عموم به خندق شهر انداخته شد.
جانشيني باب و اختلاف پيروان
باب يك سال پيش از اعدام، ميرزا يحيي نوري ملقب به «ازل» را به جانشيني خود برگزيد. اما ازل ، همه كارها را به برادرش ميرزا حسينعلي بهاء سپرد. پس از مدتي به دليل ادعاها و جاهطلبي بهاء اختلاف شديدي ميان اين دو برادر بروز کرد، به گونه اي كه ميرزا حسينعلي برادر خود را حرامزاده خواند و مدعي شد كه با همسر دوم باب روابط نامشروع داشته است و به همين سبب به همسر باب لقب «ام الفواحش» داد. ميرزا يحيي همچنين از جانب بها و بهائيان به القاب خر، گاو نر، گوساله، مار، مگس، سوسك و. . . مفتخر گرديد. در اين ميان، ازليان هم بيكار ننشستند و علاوه بر گفتن مسائل زشت اخلاقي در مورد بها خطاب به او گفتند، جناب ايشان (بهاء الله) را نشايد كه پيش از درمان رعشة دست! و باد فتق! خود به علاج دردهاي بشريت بپردازند و كوس نبوت يا الوهيت زنند و... .
پس از اين كه اختلاف بابيان به قتل يکديگر رسيد، دولت عثماني تصميم به جدايي آنان گرفت؛ در نتيجه ميرزا يحيي صبح ازل را به جزيره قبرس و ميرزا حسينعلي بهاء الله و هوادارانش را به «قلعه عكا» در خاك فلسطين تبعيد كردند.
ميرزا حسينعلي پس از رسيدن به عكا به صورت كامل و علني دست از ادعاي نايب باب بودن برداشت و به طور رسمي خود را پيامبر ناميد و فرقه «بهائيت» را بنيان گذاشت . دولت استعماري روسيه اين فرقه را به عنوان دين به رسميت شناخت و همه گونه امكانات در اختيار آن ها گذاشت. اين دولت در نخستين اقدام، مرزهاي خود را به روي بهائيان گشود و اولين معبد اين فرقه را به نام «مشرق الاذكار» در شهر عشق آباد بنا نهاد.
ميرزا حسينعلي در دوران سرکردگي فرقه ضاله ادعاهاي گوناگوني مطرح کرد و به فرستادن نامه (الواح) براي سلاطين و رهبران ديني و سياسي جهان پرداخت! بارزترين مقام ادعايي وي ربوبيت و الوهيت بود. او خود را خداي خدايان، آفريدگار جهان، کسي که «لم يلد و لم يولد» است، خداي تنهاي زنداني، معبود حقيقي، رب ما يري و ما لا يري ناميد. پيروانش نيز پس از مرگ او همين ادعاها را درباره اش ترويج کردند و قبرش را قبله خويش گرفتند!
پس از مرگ ميرزا حسينعلي، پسر ارشد او عباس افندي که عبد البها لقب گرفته بود، جانشين وي شد. عبد البها ادعايي جز پيروي از پدر و نشر تعاليم او نداشت و به منظور جلب رضايت مقامات عثماني، با التزام تمام در مراسم ديني از جمله نماز جمعه شرکت مي کرد و به بهائيان نيز سفارش کرده بود که در آن ديار از سخن گفتن درباره آيين جديد بپرهيزند.
با روي کار آمدن شوقي افندي تشكيلات بهائيت ساختار حزبي پيدا کرد و در هر شهر محفل ويژه بهائيت به وجود آمد و در بسياري از كشورها اين محافل بهائيان به صورت محافل مذهبي و يا شركت هاي تجارتي به ثبت رسيد. روحيه ماكسول، همسر شوقي افندي، در اين باره مي نويسد: «ميل مبارك آن است كه. . . محفل را به اسم جمعيت ديني اگر نشد به عنوان هيأت تجارتي تسجيل نمايند. »3
به اعتقاد كارشناسان اگر بهائيت توانسته است تاكنون برپا بماند، به سبب همين نظام كنترل اجتماعي بود. در زمان شوقي افندي هركس برخلاف اراده آنها مرتكب عملي مي شد، ابتدا از اين تشكيلات اخراج مي گرديد. به اين مرحله «طرد اداري» مي گفتند و اگر آن شخص در مخالفت خويش ايستادگي مي كرد، او را از جامعه بهائيت طرد مي كردند كه آن را«طرد روحاني» نام گذاشته بودند.
البته بهائيان در كنار اين طردها ، نسبت به جامعه پيروان خود بسيار حساس بودند و به عنوان پشتيباني هميشه در صحنه، در تمام زمان ها و مكان ها حضور داشتند. حضرت امام خميني «قدس سره» در سال 1321 ضمن انتقاد از سكوت جامعه مسلمانان در برابر ظلم ها و مشكلات مسلمين، خصلت وحدت و اتحاد بهائيان را مورد اشاره قرار داده، خطاب به مؤمنين مي فرمايند: «خوب است دينداري را دست كم از بهائيان ياد بگيريد كه اگر يك نفر آن ها در يك ديه زندگي كند، از مراكز حساس آن ها با او رابطه دارند و اگر جزئي تعدي به او شود، براي او قيام كنند».4
افندي سرانجام در 1340 ق درگذشت و در حيفا به خاک سپرده شد. در مراسم خاکسپاري او نمايندگاني از دولت انگليس حضور داشتند و چرچيل با ارسال پيامي، مراتب تسليت پادشاه انگليس را به جامعه بهايي ابلاغ کرد.
با مرگ شوقي افندي دوران ديگري از انشعاب در ميان بهائيان بروز يافت. سرانجام روحيه ماکسول (همسر او) و تعدادي از گروه 27 نفري منتخب شوقي ملقب به «اياديان امرالله» با طرد مخالفان خويش، بيت العدل را در 1963 تأسيس کردند. گروه اياديان امرالله با کمک افراد منتخب بيت العدل مشهور به «مشاورين قاره اي» رهبري اکثر بهائيان را بر عهده گرفتند.به موازات رهبري روحيه ماکسول، چارلز ميس ريمي نيز مدعي جانشيني شوقي افندي شد و گروه «بهائيان ارتدکس» را پديد آورد که امروزه در امريکا، هندوستان و استراليا و چند کشور ديگر پراکنده اند.
عده اي ديگر از بهائيان هم به رهبري جمشيد معاني که خود را «سماء الله» مي خواند، در اندونزي، هند، پاکستان و امريکا پراکنده اند.
تعاليم انحرافي
بهائيت نيز مانند ديگر فرقههاي جعلي، داراي آموزههايي بيمبنا است كه اشاره به برخي از آنها خالي از لطف نيست:
- واجب است انهدام و نابودي تمام ابنيه و بقاع روي زمين از كعبه و قبور انبيأ و ائمه و تمام مساجد و. . . هر بنايي كه به نام ديانت ساخته مي شود.
- واجب است بر سلاطيني كه به دين باب روي مي آورند، خانه علي محمد باب در شيراز را كه در آن تولد يافته و زندگي كرده، به گونه اي خاص بنا كنند كه از بيرون نود و پنج درب داشته باشد و از ميان نود درب و آنقدر وسعت داشته باشد كه تمام شيراز را دربر گيرد و زماني كه اهل دنيا به حج بابيگري مي روند گنجايش آن را داشته باشد. علاوه بر آن خانه شيراز كه «كعبه» مي شود، هيجده بقعه رفيع ديگر بر قبر هيجده حروف حي كه مؤمنين او هستند بنا نمايند. . . .
- حج كعبه شيراز بر تمام مردان پيرو باب واجب است و نيز بر همه مردان و زنان شيراز.
- سال 19 ماه، ماه 19 روز، روزه 19 روز و روز عيد فطر اول نوروز است .
- ازدواج با محارم غير از زن پدر، حلال مي باشد!
- معاملات ربوي آزاد و حلال است.
- حجاب زنان ملغي مي باشد.
- دخالت در سياست ممنوع است.
حکايت هاي ساختگي
بهائيان براي فريب مردم ساده لوح و جذب آنان به خود از تمسک به حکايتهاي خنده دار و دروغ هاي شاخدار نيز دريغ کرده اند؛ از جمله گفتهاند که: يكي از علما در ايام بهاء الله بهايي شد و در زمان عبدالبها اعراض كرد. آن حضرت او را كفتار كرد و بيچاره في الحال كفتار شد و در همان حال بود تا مرد و عموم بهائيان ايران اين قضيه را مي دانند و حتي اكثر در طهران حالت قبل و بعد او را ديده و اكنون از هر بهايي بپرسي آقا جمال چه شد مي گويد كفتار شد و عجيب تر آن كه پسري دارد مصدّق اين امر و خود مي گويد كه پدر من چون از امر بهايي اعراض كرد كفتار شد!
غرق در منجلاب فساد
بهائيان ازدواج با همه محارم را جز با زن پدر جايز مي شمرند (ازدواج با خواهر، خاله، عمه، خواهرزاده، برادرزاده و... همگي جايز است!) و اين از كثيف ترين دستورالعمل هايي است كه براي حفظ و ازدياد نسل خود به آن تن دادهاند. آنها بر اين باور بودند که:«. . . ايام فترت است و هيچ تكليفي بر مردم واجب نيفتاده. اگر چه در شريعت باب يك زن را نه شوهر جايز است، لكن اكنون اگر افزون بخواهد منعي نباشد و هر يك از آن جماعت نامي از انبياء كبار و ائمه اطهار را بر خويش مي نهادند و زنان و دختران خويش را به نام و نشان زنان خانواده طهارت مي خواندند و هر جا كه جمع مي شدند به شرب خمر و منهيات شرعيه ارتكاب مي نمودند و زنان خويش را اجازه مي دادند تا بي پرده به مجلس نامحرمان درآمده و به خوردن شراب مشغول شوند و سقايت نمايند».5
قرة العين، زن بي عفتي كه با گفتار و رفتار فاسدش نقش مؤثري در معرفي و جذب افراد منحرف به اين فرقه داشت، خطاب به پيروان بابيگيري ميگويد:
«اي اصحاب! اين روزگار از ايام فترت شمرده مي شود، امروز تكاليف شرعيه به يكباره ساقط است و اين صوم (روزه) و صلوه (نماز) و ثنا و صلوات كاري بيهوده است. . . پس زحمت بيهوده بر خويش روا نداريد و زنان خود را در مضاجعت (همخوابگي و همبستري) طريق مشاركت! بسپاريد.»6
و البته اين جملات از كسي كه مريد فرقه اي استعمار ساخته است، بعيد نيست؛ چرا كه وزارت مستعمرات انگليس به يكي از جاسوسان خود در كشورهاي اسلامي مي گويد: «در مسأله بي حجابي زنان بايد كوشش فوق العاده به عمل آوريم تا زنان مسلمان به بي حجابي و رها كردن چادر، مشتاق شوند. .. . پس از آن كه حجاب زن با تبليغات وسيعي از ميان رفت، وظيفه مأموران ماست كه جوانان را به عشق بازي و روابط جنسي نامشروع با زنان تشويق كنند و به اين وسيله فساد را در جوامع اسلامي گسترش دهند.»7
توابين از بهائيت
هرساله تعدادي از گرويدگان به بهائيت با پي بردن به واقعيات پشت پرده اين فرقه استعمار ساخته، متوجه خطاي خود شده و از اين فرقه رويگردان مي شوند. يکي از اين تائبين، اديب مسعودي است که پس از بازگشت به دامان اسلام نامه اي هشدار دهنده و عبرت آموز منتشر کرد. نگاهي به بخش هايي از نامه وي آموزنده است:
من اديب مسعودي همان که محفل بارها از من با القاب "خادم برازنده" ،"نفس جليل"، "ناشر نفخات الله،" "يار موافق" و دهها نظير آن ياد کرده ايد... اکنون با شما مشفقانه به سخن نشسته و اميدوارم در حاصل نهايي عقايدم که پس از رنجها و مشکلات طاقت فرسا فراهم آمده، بينديشيد! من با تمامي سوابق درخشان امري و با چهره اي سرشناس در ميان بهائيان ايران، اينک صريحا اعلام مي کنم که: پشيمانم
و بر گذشته خويش سخت متاسف. خاطرم از آنچه گذشته ، ملول است و :
از اين که سالياني دراز عمرم را بهايي بوده ام، از اين که با سخن گوياي تبليغيام عده اي را اغواء کرده ام! از اين که به خاطر بهائيت، حقايق ارزنده اي در اين جهان را زير پا گذاشتهام، پشيمانم.
و خوشحالم از اين که سرانجام به چنين حقايق گرانبهايي ايمان آورده ام :
- که آخرين پيامبر خدا، حضرت محمد (صلي الله عليه و آله) است و جامه رسالت پس از او ، بر قامت ديگري برازنده نيست.
- که کتاب خدا "قرآن کريم" تنها کتاب آسماني است که پيروي آن، سعادت هردو جهان را به ارمغان مي آورد .
- که ولي خدا ، زاده پاک ائمه هدي"حضرت مهدي" (عج) است که دنيا چشم به راه اوست تا جهان را پر از عدل و داد نمايد .
و تواي دوست عزيزي که اين نوشته را مي خواني ، به خود آي و بينديش که چه چيز مرا دگرگون کرده؟
من اگر در جستجوي مال و منال بودم ،اگر در پي عنوان و مقام بودم ، اگر خواهان شوکت و شکوه بودم ، و خلاصه اگر هرچه مي خواستم، بهائيت به خاطر خدمات ارزنده ام برايم فراهم ميکرد! اما من تشنه چيز ديگري بودم که"حقيقت" نام داشت؛ حقيقتي با تمام شکوه و جلال .ابتدا گمانم چنان بود که بهائيت توان راهبري مراخواهد داشت، سالها مخلصانه زحمت کشيدم، به عنوان"احساس وظيفه" تبليغ بهائيت را بر عهده گرفتم، شاهد گفتارم سپاسگزاري هاي محفل است که بارها از زحمات من در مقام تقدير بر آمده ، و ليکن روح کاوشگر من هيچگاه متوقف نميشد و هيچ گاه به اين تقدير نامه ها دلخوش نبودم تا آن که ، سرانجام شاهد مقصود را در آغوش گرفته و به منزلگه مقصود رسيدم ... مي دانم که به زودي در ضيافات به شما دستور خواهند داد که نوشته "اديب مسعودي" را نخوانيد و سلام و کلام جايز نه ! اما همين توصيه، شمارا که در اعماق روحتان ، گوهر حق جويي نهفته است و شما را به تحري حقيقت وامي دارد، برآن نخواهد داشت که تازه تحقيق و بررسي تان را آغاز کنيد؟
چرا " با افراد مطلعي که به اغلب کتب و معارف امري توجه نموده و اطلاعات کافي از مندرجات آن حاصل کردهاند" نبايد تماس گرفت؟! مگر ايشان چه مي گويند که مي بايد خود را از بحث و مناظره و يا مواجهه و رويارويي با ايشان محروم کرد؟ آيا اگر بهائيت برحق بود، همانند اسلام نمي گفت:"اقوال مختلف را بشنويد و بهترينش را برگزينيد."؟!
آري! من اديب مسعودي بزرگ مبلّغ جامعه بهايي ، اينک مسلمانم و ازاين بابت خدارا بسي شاکر و سپاسگزارم."خداي اسلام را قائلم" "پيامبر اسلام را آخرين فرد از گروه پيام آوران خدا مي دانم"،"امامان عزيز ، ازعلي عليه السلام تا امام حسن عسکري عليه السلام، را به جان و دل معتقدم"، "امامت ، حيات ، غيبت ، ظهور ، و ديگر خصوصيات فرزند بلافصل امام يازدهم حضرت محمد بن حسن عسکري عليه السلام ، را به جان و دل معتقدم"، بابيت و بهائيت را دين ندانسته ، پيشوايانش را عاري از هر حقيقتي ميدانم .8
rezaeian.blogfa.com
پينوشت ها
1. پرنس كينياز دالگوركي وزيرمختار دولت روسيه تزاري در نخستين سال هاي سلطنت ناصرالدين شاه قاجار بود.
2. اسدالله فاضل مازندراني، رهبران و رهروان درتاريخ اديان، ج دوم ، صص 31-28 .
3 . سعيد زاهد زاهداني ، بهائيت در ايران، ص 256 .
4. صحيفه نور، ج 1، ص 4 .
5. عبدالحسين نوايي، فتنه باب، ص 14 .
6. بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت، انتشارات سخن، ص 114 .
7. خاطرات مستر همفر، جاسوس انگليس در ممالك اسلامي، ترجمه دكتر محسن مؤيدي، انتشارات امير كبير، ص 84.
8. http://www.formerbahai.blogfa.com.
منبع: فصلنامه فرهنگ پویا
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
جمعه 17,ژانویه,2025